سرزمینی که خیلی با حاله
بدو بدو 1 بار ببین عاشقش میشی
تاریخ : چهار شنبه 11 مرداد 1391
نویسنده : writer



 


|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ : چهار شنبه 11 مرداد 1391
نویسنده : writer

شهروند نوجوان: گریه و زاری راه می اندازد ومادرش را صدا می زند!

شهروند دهه 70 (مذکر): سر جای قبلی خودش می نشیند. با آرامش آی فون را از جیب شلوار قرمزرنگش درمی آورد و آهنگ «نازنین ناز نکن درو رو کسی باز نکن ...» را گوش می دهد!

شهروند دهه 70 (مونث): سر جای قبلی خودش می نشیند. با آرامش آی فون را از کیف رنگی رنگی اش درمی آورد و اپلیکیشن تبدیل موبایل به آینه را فعال می کند. سپس با کمک آینه مشغول زیباسازی صورت خود می شود!

شهروند دهه 60 (مذکر):
در فکر این است که آیا پدرش برای تنبیه، در را از پشت قفل کرده است؟! آیا نامزدش که نیم ساعت دیگر سر چهار راه انقلاب با هم قرار داشتند، رابطه اش را با او به هم می زند؟ آیا گشت ارشاد نامزدش را دستگیر می کند؟! آیا مادرش در مورد بویِ بدِ لباس هایش فکر بدی می کند؟! آیا در این لحظه دارند از او فیلم می گیرند تا علیه اش در دادگاه استفاده کنند؟ آیا زنده خواهد ماند؟! آیا ... در حالی که همینطور به فکرهایش ادامه می دهد، با نگرانی از جیب شلوار جین آبی رنگش، یک سکه در می آورد و با آن به درِ دستشویی می زند!

شهروند دهه 60 (مونث): در فکر این است که آیا پسرهای هم دانشگاهی اش با او شوخی کرده و در را از پشت قفل کرده اند؟ اگر خواستگارش این موضوع را بفهمد؟! اگر تا شب اینجا بماند و درِ خوابگاه بسته شود؟! اگر به خانواده اش در شهرستان اطلاع بدهند؟! اگر پدرش دیگر اجازه ادامه تحصیل به او ندهد؟! اگر او را مجبور کنند تا با پسرِ مش قاسم ازدواج کند؟! اگر از پسر مش قاسم بچه دار شود؟! اگر مجبور باشد تمام عمرش را خانه داری کند؟! اگر ... در حالی که برای سرنوشت شوم خودش گریه می کند از داخل کوله لپ تاپش یک آینه درمی آورد و ریمل های ریخته شده روی صورتش را پاک می کند!

شهروند دهه 50 (مذکر):
یاد جوانی های خود می افتد که چقدر پر زور بود و می توانست در دستشویی را از جا بکند! از جیب شلوار پارچه ای خاکستری رنگش، یک ماژیک درمی آورد و روی در دستشویی یادگاری و شعر می نویسد!

شهروند دهه 50 (مونث): به خودش تلقین می کند که برای رسیدن به آرمان های برابری حقوق زنان با مردان، باید این شرایط سخت را تحمل کند. در همین حال سعی می کند تصویر خودش را در کاشیِ سفید دستشویی ببیند و جوش سه روز مانده روی صورتش را منهدم کند!

شهروند زندانی:
سعی می کند با یک قاشق چایخوری دیوار دستشویی را خراب کند تا بتوان از مسیر فاضلاب فرار کند!

شهروند روشنفکر: از وقت به دست آمده نهایت استفاده را می کند و از داخل تبلتش مشغول خواندنِ ایبوکِ «جامعه باز و دشمنان آن» (کارل پوپر) می شود!

شهروند روشنفکر نما: یک گوشه ای می نشیند و سیگار می کشد!

شهروند شاعر: شعر می سراید؛ «سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند / و با این بو اگر در پشت در مانند، درمانند!»

شهروندن فرهیخته: در هر شرایطی به فرهنگ سازی فکر می کند. از داخل کلاسورش یک روان نویس مشکی درمی آورد و با خط نستعلیق روی در دستشویی می نویسد:

ای دوست، بعد از هر فشار و کِش مکش
لطفا سیفون بالای سرت را بکش

شهروند متوقع: سیفون را می کشد و می گوید: «بیا اینم سیفون، حالا در رو باز کن بیام بیرون!»

شهروند مهندس: سعی می کند با باز کردن لولای در، از دستشویی خارج شود.

شهروند فیزیکدان: از فرمول فشار (P=F/A) استفاده می کند. شیر آب را تا انتها باز می کند و مسیر آب را به طرف در خروجی می گیرد، سپس با کمک انگشت شستش، دهنهِ شلنگ را تنگ و تنگ تر می کند تا با کم شدن سطح (A) فشار افزایش یابد و بتواند در را سوراخ کند!

شهروند کامپیوتردان!:
برق دستشویی را یک بار خاموش و روشن (ری استارت!) می کند، سپس دستگیره در را فشار می دهد تا ببیند آیا قفل در باز شده است یا نه؟!

شهروند اختلاسی: به نگهبان یک میلیارد رشوه می دهد تا در را برایش باز کند.

پوتین: به مدمدوف زنگ می زند و گرای دستشویی را به او می دهد. بعد از چند دقیقه یک هلیکوپتر نظامی بر بالای دستشویی ظاهر می شود.کماندوها سقف دستشویی را به وسیله موشک آر پی جی منفجر می کنند و با کمک عملیات راپل، پوتین را از دستشویی به داخل هلیکوپتر می آورند! پوتین مدمدوف را بغل می کند و در گوش اومی گوید: «نشون دادی که لیاقت داری باز هم بعد از من رئیس جمهور بشی! دیگه داشتم خفه می شدم!»

دولت: به رئیس دفترش زنگ می زند تا از شهرداری به دلیل ترویج بی بند و باری، تجاوز به حریم خصوصی شهروندان، سوء استفاده از اموال عمومی، گران شدن سکه! افزایش بیکاری، مهاجرت پرستاران و ... شکایت کند!

شهروند نگران: با 125 تماس می گیرد.

شهروند خیلی نگران: با 115 تماس می گیرد!

شهروند رِند: نوشته های رویِ در و دیوارِ دستشویی را می خواند و برخی از شماره ها را در موبایلش ذخیره می کند!

شهروند معمولی: کمی در را فشار می دهد، در باز می شود، دستش را داخل روشویی می شورد، آبی به موهایش می زند و خارج می شود!

 


|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ : چهار شنبه 11 مرداد 1391
نویسنده : writer


|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ : چهار شنبه 11 مرداد 1391
نویسنده : writer

وسایل بازی ‌شهربازی‌ها‌ معمولا‌ وسایل دست ‌دومی ‌هستند که از خارج کشور وارد می‌شوند و روزهای آخر عمرشان را در ایران به جان ‌ستانی از هموطنان مشغول هستند.

فصل تابستان، فصلی است که خانواده‌ها بیشترین وقت را برای در‌کنار هم بودن و تفریح‌کردن دارند. هرچقدر زمان می‌گذرد تفریحات خانواده‌ها هم به‌روز تر می‌شود.

 اگر‌ زمانی دورتر خانواده‌ها در‌حیاط خانه جمع می‌شدند و با خوردن تنقلات و هندوانه خنک شب‌های تابستانشان را سپری‌می‌کردند اما حالا همه بیرون از خانه‌ها به دنبال تفریحات به‌روز‌تر و سرگرم کننده ترند.

 این روزها اما خبرهای خوبی از گوشه و کنار کشور درباره تفریح خانواده‌ها شنیده نمی‌شود. از حادثه تلخ خاله شادونه در خرمدره گرفته تا شهربازی اردبیل که به راحتی دو نفر به‌ دلیل سهل‌انگاری جان‌شان را از ‌دست‌ دادند و شادی خانواده‌هایشان به ‌عزا‌ تبدیل ‌شد و 12 نفر دیگر هم زخمی ‌شدند.

 این اولین بار نیست که اماکن تفریحی تبدیل به‌اماکن عزا می‌شود. در سال‌های اخیر از این حوادث ناگوار به‌کرات برای مردم رخ داده‌است و وسایل شهربازی ناگهان به هیولاهای ترسناکی تبدیل شده و جان بسیاری را گرفته‌اند اما گویی این جان‌ها ناقابل است چرا که این حوادث ناگوار باز هم طبق یک سناریوي تکراری اتفاق افتاده است. مهم‌ترین عامل بروز این اتفاق‌ها کهنه بودن وسایل بازی شهربازی‌هاست.


تفريح مرگبار در‌شهربازي اردبيل

این روزها شهربازی‌های شهرهای مختلف ایران به‌خصوص شهرهای توریستی بیشتر از آنکه پذیرای مردم خود این شهرها باشند، پذیرای مردمی ‌است که از شهرهای دیگر برای گردش و تفریح به این شهرها سفر کرده‌اند.

 خانواده‌ها معمولا بعد از گردش در این شهرها و دیدار از جاذبه‌های تاریخی و استفاده از جاذبه‌های‌تفریحی آخر شب سری هم به شهربازی‌ها می‌زنند تا یک تفریح هیجان‌انگیز را در این شب‌های تابستانی‌تجربه کنند اما امان از کمبود امکانات و تفریحاتی که از بی‌تدبیری‌ها بلای‌جان خانواده‌ها می‌شود. ششم مرداد ماه، شب تلخی برای خانواده‌هایی بود که برای تفریح به شهربازی شورابیل اردبیل رفته بودند.


شكسته‌ شدن يك دستگاه رنجر در مجتمع تفريحي «شورابيل» اردبيل سبب مرگ يك نفر و جراحت سه نفر ديگر شد. پارسي، كارشناس مسئول اورژانس اردبيل در این باره گفته است: «وقوع اين حادثه در ساعت 23:04 چهارشنبه شب به سامانه 115 اردبيل اطلاع داده شد كه در پي آن چهار دستگاه آمبولانس به محل حادثه واقع در مجتمع تفريحي شورابيل اردبيل اعزام شدند.»

پس از حضور تكنيسين‌هاي اورژانس در محل، آنان با يك دستگاه رنجر شكسته رو‌به‌رو شدند كه داخل آن سه نفر‌گرفتار بودند. پارسي با بيان اينكه يكي از سرنشينان دستگاه رنجر در دم جان سپرده بود، گفت: سه مصدوم ديگر هم توسط آتش‌نشانان از داخل دستگاه خارج و به عوامل اورژانس تحويل داده شدند كه دو نفر از آنها به شكل سرپايي‌درمان و يك تن ديگر نيز كه احتمال تروماي چشم و شكستگي پا در او وجود داشت، به بيمارستان منتقل شد.

كارشناس مسئول اورژانس اردبيل مشخصات فرد فوت شده را مردي حدودا 22 ساله اعلام كرد و گفت: سه مصدوم ديگر هم مرد با ميانگين سني 20 تا 23 سال بودند.


شهربازی‌ هایی که پلمب شدند


به‌گزارش قانون اگرچه بر‌اساس مصوبه شورای عالی استاندارد و به ‌منظور تأمین ایمنی و سلامتی مصرف‌ کنندگان، اجرای استانداردهای ملی شماره 6436 و 6437 که ویژگی‌های تجهیزات شهربازی را تعیین کرده در کشور اجباری‌شده اما‌گویی‌مسئولان‌شهربازی‌برای این مصوبه چندان ارزشی قائل نیستند.

 فارغ از این استانداردها‌، شهربازی‌های سطح‌کشور دارای نواقص زیادی هستند. شهربازی‌ها باید دارای استاندارد‌های محیطی، مکانیکی و الکتریکی باشند و از نظر ایمنی نیز در مباحث آتش‌سوزی و سایر حوادث، دارای کمک‌های اولیه و تجهیزات پیشگیرانه باشند اما بسیاری از شهربازی‌های کشور فاقد برخی یا بسیاری از این امکانات هستند.

شاید به‌همین دلیل‌است ‌که در‌چند ماه گذشته ده‌ها شهربازی در‌سطح کشور به‌دلیل غیراستاندارد بودن پلمب شده‌اند. طی ماه‌های گذشته شهربازی‌های زیادی در اصفهان پلمب شده است. مدتی قبل مدیر کل سابق استاندارد و تحقیقات صنعتی استان اصفهان اعلام کرده بود که شهربازی‌های استان اصفهان غیراستاندارد بوده و مستحق ذوب شدن در کوره‌های ذوب‌آهن هستند.


به گفته کارشناسان در چند سال گذشته واردات وسایل بازی دست‌چندم خارجی و غیراستاندارد به معضلی تبدیل شده که در شهربازی‌ها تفریح و شادی مردم را به عزا تبدیل می‌کند. واقعا چه کسی این وسایل را و با چه مجوزی وارد کشور می‌کند و چرا کسی جلوی ورود این وسایل را نمی‌گیرد؟

برخی از شهربازی‌هایی که پلمب شده‌اند، بعد از گذشت چند سال هنوز گواهینامه مجوز استاندارد فعالیت را ارائه نکرده بودند. برخی شهربازی‌ها نیز هشدارهای اداره استاندارد برای رفع نقص دستگاه‌های غیراستاندارد را اجرا نکرده و پلمب شده‌اند. اینها نشان می‌دهد که شهربازی‌های ایران چقدر خطرناک هستند و شهر بازی نیستند، بلکه شهر‌مرگ هستند.

سایه سنگین مرگ بر شهربازی‌ ها!

سقوط دو نفر از چرخ و فلک پارک ارم در سال ۸۳، جان باختن شش دانش‌آموز دختر در حادثه پارک شهربازی در سال ۸۵، سقوط صندلی پرنده یکی از شهر‌بازی‌های اطراف تهران در سیزدهم فروردین ۸۷، مجروح شدن ۲۵ نفر در حادثه شهربازی شاهین‌شهر در فروردین سال ۸۹ و ده‌ها خبر مشابه که همه از یادمان رفته است تا اینکه رسیده‌ایم به چهارشنبه هفته گذشته و حادثه اردبیل که شکسته‌شدن یک دستگاه رنجر در مجتمع تفریحی شورابیل این شهر سبب مرگ یک‌نفر و مجروح شدن سه نفر از شهروندان اردبیلی شد.

ماجرا وقتی غم‌انگیز می‌شود که از سال ۸۱ تدوین استانداردهای ملی تجهیزات زمین بازی و تجهیزات شهربازی در دستور کار سازمان استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران قرار گرفته است و بعد از گذشت ۱۰ سال هنوز همه چیز در همان نقطه اول قرار دارد. دبیر استانداردهای تجهیزات زمین بازی و شهربازی‌های موسسه استاندارد، حدود چهار سال پیش نتیجه بازرسی و سرکشی به شهربازی‌های سراسر کشور را اعلام کرده بود.

 این موضوع که حدود ٩٠ درصد تجهیزات و وسایل بازی شهربازی‌ها غیراستاندارد است نه‌تنها چندان تاثیری بر روند اجرای دستورالعمل استاندارد‌سازی این وسایل نداشت، بلکه از سوی این مقام مسئول رسما اعلام شد به‌ دلیل همکاری نکردن سازمان پارک‌ها هیچ‌یک از این وسایل و تجهیزات، استانداردسازی نشده است و هنوز هم جان کودکان به‌ دلیل اجرا نشدن طرح استانداردسازی این وسایل در معرض خطر قرار دارد.

 این در حالی است که وسایل بازی پارک‌ها و زمین‌های بازی از سال ٨۵ مشمول استاندارد اجباری شده بود. ظاهرا هشدارها چندان جدی گرفته نمی‌شود، حوادث هم عمر کوتاهی دارد و فقط در حافظه کوتاه‌مدت‌مان می‌ماند، براین اساس فقط یک راه باقی می‌ماند؛ تدوین استانداردهای ملی تجهیزات زمین بازی و شهربازی را جدی نگیریم و شهربازی نرویم.


مقصر‌کیست؟


این پرسش که در چند سال گذشته چه کسی مسئول رقص مرگ در شهربازی‌های غیراستاندارد و تعطیل نشده است، ذهن را آزار می‌دهد. به‌راستی چه کسی پاسخگوی خانواده‌هاست؟ شهرداری‌ها متولی اصلی برای دریافت مجوز استاندارد هستند و در‌صورت بروز حادثه در این مکان‌ها، پیمانکار و بهره‌بردار باید مسئولیت حقوقی آن را بر‌عهده بگیرد.

برای آغاز به‌کار و بهره‌برداری از شهربازی‌ها باید پیمانکار بهره‌بردار که از طرف شهرداری مجوز این کار را دارد، به شرکت‌هایی‌که دارای‌مجوز استاندارد‌هستند، مراجعه‌کرده و گواهینامه استاندارد را تهیه و به مؤسسه استاندارد وصول کنند.

مؤسسه استاندارد هم موظف به نظارت در‌نصب تجهیزات و بازرسی شهربازی‌هاست و در‌صورت غیراستاندارد بودن باید برخورد قاطعی با مالکان شهربازی‌های غیراستاندارد انجام دهد. در عین حال این مؤسسه باید پاسخ دهد که چگونه وسایل دسته دوم به این سادگی وارد کشور می‌شود. به هرحال پیدا‌کردن مقصر اگرچه دردی از عزاداران دوا نمی‌کند اما شاید راهی باشد برای جلوگیری بیشتر از این حوادث تلخ و ناگوار.   


|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ : سه شنبه 10 مرداد 1391
نویسنده : writer




جریان عبورکننده ای که در مسیر های رودخانه مانند مشاهده می کنید خطای دید شماست و هیچ چیزی عبور نمی کند!
 


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : سه شنبه 10 مرداد 1391
نویسنده : writer

 
 
تفاوت عطسه ی دخترا و پسرا!


|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : دو شنبه 9 مرداد 1391
نویسنده : writer


چیـزایـی کـه رو مُـخـِمـونـه!















































































|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ : دو شنبه 9 مرداد 1391
نویسنده : writer


**مرد اولی: امان از دست این زن ها! زنم تمام دارائیمو برداشت و رفت!
  دومی: خوش به حالت! زن من تمامی دارائی مو برداشت و نرفت

** نام همسر در موبایل آقایون:

بعد 1 ماه: عزیزم
بعد 2 ماه: خانمم
بعد 3 ماه: همسرم
بعد 1 سال: منزل
بعد 2 سال: هیتلر
بعد 3 سال: عزرائیل
بعد 4 سال: unknown

** کارهایی که خانم ها عمرا یاد نمی گیرند:

- چیزی در مورد ماشین فهمیدن، البته به جز رنگش ...
- درک مضمون اصلی یک فیلم هنری
- 24 ساعت رو بدون فرستادن sms زندگی کردن...
- بلند کردن چیزی
- پرتاب کردن
- پارک کردن
- خواندن نقشه
- دزدی از بانک
- آرام و ساکت جایی نشستن
- پول شام رو حساب کردن
- مشاجره کردن بدون داد کشیدن
- مؤاخذه شدن بدون گریه کردن
- رد شدن ساده از جلوی مغازه کفش فروشی
- نظر ندادن در مورد لباس یک غریبه
- دنده ماشین را با انگشت عوض کردن
- راه انداختن درست یک ویدئو
- تماشای یک فیلم جنگی
- انتخاب سریع یک فیلم
- ندیدن فیلم هندی
- غیبت نکردن
- صحبت نکردن وقتی که باید ساکن باشن
- درک کردن شوهر وقتی اعصابش خورده
- گریه کردن بدون آبریزش بینی
- غذا پختن بدون تماشای تلویزیون
- تماشای اخبار و خوندن روزنامه
- نق نزدن
- لگد زدن
- از سن بیست و پنج سالگی رد شدن
- خواستگاری رفتن
- از همه مهمتر موارد بالا رو قبول کردن



** داستان دامادها و مادرزن

زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یک روز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهاش به او دارند را ارزیابی کند. یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم می زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فورا شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد. فردا صبح یک ماشین پژو 206 نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادرزنت»

زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فورا شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو 206 نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادرزنت»

نوبت به داماد آخری رسید. زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت اما داماد از جایش تکان نخورد. او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیندازم؟

همینطور ایستاد تا مادرزنش در آب غرق شد. فردا صبح یک ماشین بی ام و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»



- سلامتی خانم هایی که می خوان پارک دوبل کنن، دست و پاشون رو گم می کنن، بدون اینکه بخوان بوق می زنن، دستشون می خوره به برف پاک کن، اشتباهی میزنن تو 4 به جا دنده عقب آخر سر هم خاموش می کنن!

- تنها روزی که یک زن خوشحال بیدار می شه روز عروسیشه؛ چون تنها روزیه که از اول که بیدار می شه می دونه چی باید بپوشه!

- زنی که سروصدا داره یعنی دوستت داره، از زنی که ساکت شده بترس.

- از شنیدن «عزیزم» همسرتان ذوق نکنین، به عطسه گربه ها هم همین واکنش رو نشان می دن!

- میگن اگه می خوای عیب و ایراد یه دختر رو بفهمی، برو پیش دوستاش ازش تعریف کن!

- مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید / شوهر خوب مگر گیر کسی می آید (خواهر حافظ)

- هیچی به اندازه اینکه به مادر یه دختر بگی «من فکر کردم شما خواهر بزرگشی» یه مادر رو خوشحال نمی کنه!

- دخترها همونقدر تو مسائل کامپیوتری استعداد دارن که مار تو دوچرخه سواری!

- دو کلمه ای که خیلی از خانمها رو میتونه ذوق زده کنه: 1- دوستت دارم 2- 70% تخفیف!

- چرا زنان، مردان باهوش را دوست دارند؟ به خاطر اینکه دو قطب غیر همنام همدیگر را می ربایند!

 


|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ : یک شنبه 8 مرداد 1391
نویسنده : writer

 
پدر و پسر جو گیر!

اندکی تحمل فرمایید تا تصویر به طور کامل بارگزاری شود



|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : یک شنبه 8 مرداد 1391
نویسنده : writer


دایال آپ: صدایش مثل یک مرغابی است که به شکل زاقارتی سرما خورده است ولی زمان زیادی مانده تا جان بدهد، دقیقا برابر با مجموع لحظاتی که منتظر می مانید تا صفحه ای بالا بیاید.

پس ورد: مثل مسواک می ماند، کاملا شخصی است ولی دیر یا زود شخص دیگری از آن استفاده خواهد کرد (فکرتون جای بد نره، منظورم استفاده برای تمیز کردن کاسه توالت بود.)

گوگل: وسیله خاصی نیست، فقط برای تست قطع یا وصل بودن اینترنت استفاده می شود.


توئیتر: تمام نویسندگان شهیر دنیا را مورد عنایت قرار داد، دیگر چه کسی حوصله دارد متن بالای 100 کلمه بخواند؟ کجایید برادران کارامازوف که خوانندگانتون رو کشتند، ویکتور هوگوی مادر مرده رو بگو، اوه اوه طفلکی بالزاک ...

فیس بوق: مثل زندان می ماند، از صبح تا شب یک جا می نشینید، وقت می گذرد و می گذرد، روی دیوار می نویسید و نقاشی می کنید، چیزهایی یاد می گیرید که جای دیگر ممکن نیست، و از همه بدتر، توسط آدم هایی که اصلا نمی شناسید poke می شوید.

گوگل پلاس: دقیقا شبیه کتابخانه شخصی می ماند، همه دارند ولی هیچ کس استفاده ای نمی کند.

یاهو مسنجر: می دانید به چه دردی می خورد؟ بعد از جدایی و اتمام یک رابطه، آرشیوش را بیاورید، چت های قدیمی را بخوانید و مثل یک احمق لبخند بزنید. (که اصلا هم خنده دار نیست.)

گوگل ترانسلِیت: بعد از همسر آینده تان، بدون شک عاشق آن می شوید: شاید هم قبلش، هر چه باشد صحبت از تسلط به ده ها زبان زنده و مرده دنیا است، فقط لطف کنید حالا که تیریپ ترجمه می آیید، فاعل ها را عقب و مفعول ها را جلویش قرار دهید، فعل هم اون آخر سر.

ویکی پدیا:
شرلوک هلمزی است که اگر در فیلم Zed حضور داشت، با ملغمه ای از هزل و هجو روبرو می شدیم. فکرش را بکنید: یکی بود یکی نبود، غیر از ویکی پدیا هیچ سایتی نبود، ویکی خوب بود، ویکی نایس بود، پر از غلط و غلوط بود اما مبنا و اساس بود (البته ویکی پدیای فارسی بود وگرنه من کوبیده آبگوشت بخورم اگه به ویکی انگلیسی چیزی بگم.)

وبلاگ: سلام، چه وبلاگ خوب و قشنگی دارید. خوشحال می شوم به وبلاگ من هم سر بزنید ومن را با نظرهای گرمتان همراهی کنید، شاد باشید. راستی اگر ما را لینک کردید خبر بدهید تا ما هم شما را لینک بکنیم.

پرینتر: عموما از اینها تشکیل می شود: کاغذهایی مستعد گیر کردن، کارتریجی با کمترین جوهر ممکن و یک چراغ قرمز چشمک زن.

لپ تاب: برای مقاصد علمی یا کاری خریداری می شود اما برای گوش نمودن موزیک، تماشای ویدیوجات هایی که باید حتما تنها دید، وب گردی و البته فیفا 2012 استفاده می شود.

مقاله: مسیر را دنبال کنید؛ اتصال به اینترنت، گوگل، ویکی پدیا، ورد مایکروسافت، کپی وپیست، ذخیره و پرینت.

هواپیما: وسیله ای جادویی که امکان می سازد صبحانه را در تهران وناهار را در بغداد – ببخشید – در نیویورک میل کنید در حالی که چمدان هایتان در بورکینافاسو است.

آمار:
علم جالبی است، به راحتی می شود مثل سهراب سپهری جور دیگر دید، مثلا اگر آقای اخبار پزشکی می گوید از هر پنج نفر چهار نفر از اسهال رنج می برد، یعنی نفر پنجم از اسهال لذت می برد؟

 


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
آخرین مطالب

/
مراقب باشید تو این جنگل مطالب گم نشید.این یه عکس از سرزمینمونه. اینجارو به دوستاتون معرفی کنید. محمد حسین حیدری فرد اهل زنجان محله ی انصاریه در خدمتتونم.:)